مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
زخـمهـایی که به تـشـیـیـع تـنت آمدهاند همچو گـلـبوسه به دشت کـفـنت آمدهاند »ابر و باد و مه و خورشید و فلک» چرخزنان به طـواف تـو و عـطـر بـدنت آمـدهانـد کاتـبان چشم به هُرم نـفـست دوخـتـهاند پی یک جـرعـه ز جام سـخـنت آمدهاند یـا کـریـمان نگـاهـم به امـیدی که مگـر بـشـنـونـد آیـۀ نــور از دهـنـت آمـدهانـد چشم وا کن نفـس صبح! که کـنعـانیها مست از عـطر خوش پیـرهـنت آمدهاند بعد از این رو به که آرند فـقـیـرانی که به سـراغ تو و خُـلـق حَـسـنـت آمـدهانـد خونجگر، جامهدران، نوحهکنان، آنهایی که به خـونخـواهی پرپر زدنت آمدهاند تو غریبی ولی یک روز جهـان میبیند شیـعـیـان سـیـنهزنـان تا وطـنت آمدهاند توبه هر لحظه قبول است، بگو برگردند تـیـرهـایی که به تـشـیـع تـنـت آمـدهانـد |